به گزارش ایرنا، به سال ۱۳۹۳ یعنی اوج وضعیت بحرانی دریاچه ارومیه بر میگردیم؛ سالی که بخش بزرگی از مساحت دریاچه ارومیه به نمکزار تبدیل شد و منطقه را با پدیدهای نوظهور به نام طوفان نمک درگیر کرد؛ طوفانی هراسناکتر از آن چیزی که به نظر میرسید.
در سالهایی که مشکلات ناشی از ایجاد گردوغبار در شهرهای مختلف کشور بیش از پیش مطرح بود؛ نقش و اهمیت پدیده طوفان نمک به عنوان یکی از تهدیدات جدی محیط زیستی، به مراتب عمیق تر و خطرناک تر در بین عموم جامعه نمود پیدا کرد؛ چالشی که اگر حساسیت کافی برای جلوگیری از آن ایجاد نمیشد، میتوانست به یک بحران ملی تبدیل شود.
احیای دریاچه ارومیه که از حدود ۶ سال پیش کلید خورد، سبب شد تا در همین بازه زمانی بخشی از مناطق خشک شده دریاچه ارومیه با افزایش تراز آن مرطوب و مانع تولید ریزگردهای نمکی شود؛ البته با اقدامات موفقی که همچون ایجاد بادشکنها که در کنترل ریزگردها نیز صورت گرفت، از بروز بادهای نمکی و گسترش آن به میزان چشمگیری جلوگیری شد.
اما امروز با کاهش چشم گیر بارندگی ها و عدم آزادسازی سدها با توجه به حجم پایین آنان، بیش از ۲ هزار کیلومتر مربع از مساحت دریاجه ارومیه در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته خشک شده است که زنگ خطر بزرگی برای بیدار شدن دوباره اژدهای طوفان نمکی با نفسهای زهرآلودی است که تیشه به ریشه هرجاندار زندهای میزند.
ریزگردهای نمکی دریاچه ارومیه نه تنها با اثرات مخرب زیست محیطی خود، کشاورزی و اقتصاد مردم منطقه را نشانه رفته بلکه با دخالت مستقیم در سلامت مردم منطقه اثرات اجتماعی و سیاسی متعددی را در پی داشت.
حساسیت خشک شدن دریاچه ارومیه و ایجاد طوفانهای نمک به اندازهای بالاست که برخی از متخصصان مطرح حوزه آب کشور نظیر “داوود رضا عرب” در یک نشست خبری پیرامون همین موضوع مدعی شد که اگر دریاچه ارومیه خشک و طوفانهای نمک گسترش یابد؛ نمکی که از این غول خفته بر میخیزد تا شمال شرق کشور خواهد رسید.
همین ادعای متخصصان در هشدار برای وقوع یک بحران ملی زیست محیطی کافی است تا رسانههای داخلی و خارجی سوژه کافی برای پرداخت به طوفانهای نمکی دریاچه ارومیه را داشته باشند؛ البته رسانهای شدن این مشکل زیست محیطی و توان انتقال چند صد کیلومتری این ریزگردهای نمکی نه تنها باعث نگرانی کشورهای همسایه شده، بلکه حساسیت بین المللی را نیز بر انگیخته است.
در دهه ۱۹۹۰ طوفانهای گرد و غبار ناشی از خشک شدن دریاچه آون کالیفرنیا باعث اپیدمی بیماری تب دره، آلرژی، آسم، عفونتهای سینوسی، برونشیت، عفونت گوش و گلو، سرطان ریه و بیماریهای قلبی و عروقی در آمریکا شد؛ بیماریهایی که هنوز هم سالانه چندین میلیون دلار هزینه درمانی را به سیستم سلامت آن کشور تحمیل میکند.
این تجربه یک بار دیگر با خشکی دریاچه آرال تکرار شد و این بار مردم آسیای میانه در فاصله سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ طوفانهای گرد و غباری را تجربه کردند که ناشی از تحلیل رفتن و سرانجام خشکی کامل دریاچه آرال بود.ساکنان ازبکستان و قزاقستان از همان زمان طوفانهای شن و ماسهای را شاهد بودند که باعث کم خونی، آسم، سل، ورم مفاصل، اختلالات غدد درون ریز، بیماریهای چشمی، سرطان حلق و حنجره، سرطانهای گوارشی، هپاتیت، تب مالت حصبه میشد.
در این میان ناقصالخلقهزایی و مرگ و میر نوزادان، تولد کودکانی با عقب ماندگی های ذهنی یا بلوغ زودرس ماندگارترین میراثی بود که مرگ دریاچه آرال برای بازماندهها گذاشت؛ امروز نیز گزارشهای وزارت بهداشت این کشورها نشان میدهد که حدود ۷۰ درصد از زنان ساکن در این منطقه از بیماری کم خونی رنج میبرند.
باید اذعان کرد دریاچه ارومیه هم دست کمی از این دریاچهها ندارد و ادامه روند خشکی آن میتواند به طوفانهای غبار و نمک و فراگیر شدن بیماریهای مختلف منجر شود.
البته مطالعاتی نیز در این راستا انجام شده است؛ “مسعود تجریشی” مدیر سابق دفتر برنامهریزی و تلفیق ستاد احیای دریاچه ارومیه با اشاره به تحقیقات ستاد احیا با همکاری یک محقق ایرانی دانشگاه کلمبیا در سه روستای درگیر گردغبار نمکی حوضه دریاچه ارومیه بر روی ۸۸ کودک بین هشت تا ۱۳ سال در سال ۱۳۹۴، مدعی شد که درصد قابل توجهی از این بچهها دچار مشکل ریه شدهاند.
وی در گفت و گو با رسانهها با مقایسه وضعیت دریاچه ارومیه با دریاچه خشک شده “سالتلیک”(salt lake) آمریکا اعلام کرده بود که خسارات بهداشتی برای ۲ میلیون نفری که در حاشیه دریاچه در غرب امریکا زندگی میکردند، ۲۰ میلیارد دلار برآورد شدهاست در حالی که در حاشیه دریاچه ارومیه ۶ میلیون نفر زندگی میکنند و همین موضوع میتواند کشور را به یک چالش مهم رو به رو کند.
تمامی این عوامل دست به دست هم میدهد تا احیای دریاچه ارومیه به یک مطالبه عمومی تبدیل شود؛ مطالبهای که با جان میلیونها نفر گره خورده است.
منبع: ایرنا